به گزارش واحد مرکزی خبر، متن کامل این گفتگو به این شرح است.
مجری گفتگوی ویژه خبری: هموطنمان عزیزم ایرانیان سرافراز ، مهمان امشب کسی است که ستاره خبری رسانههای جهان است، او درگیر ماجرای راز آلودی است که 14 ماه به درازا کشید مردی 32 ساله که هنگام حج در مدینه منوره ناپدید شد. نوارهای تصویری حرفهای و غیر حرفه ای از او هزاران بار روی اینترنت دیده شده است صدها بار هم در صدر شبکه های بین المللی خبری قرار گرفت.
این تصاویر چگونه منتشر شد. آمریکا مهمان من را یک دانشمند هستهای می داند اما خودش می گوید که یک پژوهشگر ساده است راز و رمزهای این رویداد در چیست کاخ سفید تا آخرین لحظه منکر حضورش در آمریکا شد.
او اما به یکباره در واشنگتن پیدایش شد آیا او به دلخواه به آمریکا رفت چرا با خانواده اش تماس نمی گرفت؟ گذرنامه اش نزد دولت سعودی است پس چگونه از عربستان خارج شد؟
از کدامین مرز و با چه پروازی؟ در این 14 ماه بر او چه گذشت.
مجری: خوب جناب آقای شهرام امیری پژوهشگر ربوده شده ایرانی میهمان امشب ماست.
مجری:بعنوان نخستین سوال بگویید که در روز 13 خرداد 88 چه اتفاقی افتاد برای شما.
امیری: با عرض سلام و وقت بخیر به هم وطنان عزیز در واقع در روز 13 خرداد با توجه به اینکه من به قصد زیارت خانه خدا از طریق فرودگاه جده وارد کشور عربستان شده بودم در بدو ورودم به فرودگاه جده ازجانب ماموران فرودگاه جده مورد سوال وجواب های غیر عادی قرار گرفتم.
مجری: یعنی کجا هنگامی که می خواستند گذرنامه را مهر کنند؟.
امیری: طبق روال انگشت نگاری و عکسبرداری ازجانب ماموران فرودگاه عربستان انجام می شد منتهی در روزی که من وارد فرودگاه جده شدم با کاروانی که حدود 300 نفر زائر داشت.
مجری:کی وارد جده شدید.
امیری: در روز 10 خرداد ماه سال 88.
در بدو ورودم در قسمت انگشت نگاری سوالاتی از من شد که خارج از عرف این مراسم هست در مورد نوع شغلم و نوع فعالیت هایی که در حیطه کاریم انجام میدهم.
مجری: آیا آنها می دانستند شغل شما چیه.
امیری: به هر حال این سوالات مطرح شد جای نگرانی ایجاد کرد. دوستان دیگری که در کاروان همراه من بودند نسبت به این قضیه کنجکاو شدند و وقتی نگرانی من را دیدند به هر حال برای آنها سوالاتی مطرح شد.
مجری: یعنی شما مراتب نگرانی را با دوستان در میان گذاشتید.
امیری: بله به هر حال یکی از دوستان که با من هم اطاقی در هتل شهر مدینه بودند من مستقیم با وی صحبت کردم و گفتم که این سوالاتی که از من مطرح شده یک مقدار در من ایجاد نگرانی کرده است.
مجری: دوستان چه کسی بود؟.
امیری: آقای موسی زاده.
مجری:با هم در یک کاروان بودید؟.
امیری: بله، و در روز 13 خرداد سال 1388 حدود ساعت 5 و 20 دقیقه وقتی که از هتل محل اقامتم به قصد زیارت مسجد النبی خارج شدم و چون فاصله هتل تا مسجدالنبی خیلی طولانی نبود قصد کردم به صورت پیاده روی این مسیر را طی کنم بعد از گذشتن از دو خیابان یک ون سفید رنگ جلوی من متوقف شد سه سرنشین داشت که ظاهر این سرنشین ها در واقع صورتی بود که من احساس کردم که از یک کاروان دیگهای هستند و حتی یکی از آنها از من به زبان فارسی دعوت کرد که همراه این ماشین به مسجدالنبی حرکت کنیم مسیرشان یکی است من با توجه به درخواست ایشون که کردند و احترامی که به خاطر توقف و اصراری که داشتند من به سمت ماشین حرکت کردم در صندلی عقب ماشین یک فرد دیگر نشسته بود.
مجری: یعنی شما شک نکردید.
امیری: نه چون فارسی صحبت می کردند به هر حال ظاهر و لباس هایی که تن این افراد بود به ظاهر افرادی که در مدیریت کاروان و افرادی که در بعثه مقام معظم رهبری فعالیت می کنند بسیار شبیه بود و من هم کوچک ترین شکی نکردم چون فارسی صحبت می کردند.
من به محض اینکه در عقب خوردو می خواستم سوار شوم فردی که در عقب خوردو نشسته بود با گذاشتن یک اسلحه به پهلویم من را تهدید کرد.
مجری: شما رفتید وارد شدید در را بستند؟.
امیری: بله.
در کشویی بود و چون سمت من بود در حال بسته شدن بود و در ا ون لحظه که در داشت بسته می شد و من روی صندلی نشسته بودم فردی که در عقب خودرو نشسته بود با اسلحه من را تهدید کرد و با دستمال چشم های من را بست و سر من را زیر صندلی هول داد و با تهدید گفت بهتر است سرو صدا نکنم.
مجری: شما فکر نکردید چرا این کار را می کنند.
امیری: من واقعا در آن لحظه شوکه شده بودم آمادگی یا پیش بینی این واقعه برایم غیر ممکن بود خیلی ترسیده بودم و افکار مختلفی در ذهنم شکل گرفته بود فکر می کردم شاید گروهک منافقین شناسایی اشتباهی انجام داده با توجه به ترورهای کوری که در کشور و خارج از کشور انجام داده اند.
مجری: چرا گروهک منافقین شما را بین این همه حجاج؟.
امیری: به هر حال این فکری بود که به ذهن من رسید و شاید دلیل و منطقی هم پشت این قضیه نبود اون لحظاتی که آدم دچار ترس می شود و کاملا یک اتفاق غیر منتظره برایش رخ می دهد شاید علت اینکه چرا این افکار به ذهن من رسید پاسخگوییش مشکل است.
افکاری بود که من به ذهنم رسید و چون وقت برنامه اجازه وارد شدن به تمام موضوعات را نمی دهد من خیلی مختصر از این موضوعات گذر کنم تا به سوالات بعدی شما برسم.
با استفاده از این خودرو من را به یک محل نامعلومی بردند.
مجری: فاصله آنجا خیلی زیاد بود.
امیری: بله، با توجه به مسافتی که طی شد من استنباطم این بود که حداقل یک ساعت توی راه بودم و به یک محل نامعلومی در کشور عربستان منتقل کردند در داخل این خانه به من آمپول بیهوشی زدند وقتی به هوش آمدم در یک هواپیما بودم.
مجری: آنهایی که آنجا بودند فارسی صحبت می کردند؟.
آمیری: بله آن سرنشینی که جلوی خودرو نشسته بود فارسی صحبت می کرد این آقا همراه من در داخل آن خانه بود و درمراحل مختلف تزریق که ظاهرا پزشکی که به انگلیسی صحبت می کرد تزریق انجام شد من وقتی به هوش آمدم در داخل یک هواپیمای نظامی بودم و وقتی به مقصد رسیدیم فهمیدم که در داخل خاک آمریکا هستم.
مجری: چقدر این فاصله طول کشید.
امیری:در زمانی که تزریق صورت گرفت و زمانی که بی هوش بودم واقعا نمی شد گفت که چند ساعت در داخل هواپیما بودم منتهی فاصله ای که من به هوش آمدم تا به مقصد رسیدیم چشم های من بسته بود و عملا تخمین زمانی خیلی مشکل بود من حالت تهوع و سردرد داشتم و من استنباطم این بود که حداقل هفت ساعت فاصله زمانی که من به هوش آمدم و به مقصد رسیدیم طول کشید.
مجری: شما مانند سایر حجاج پاسپورتتان را در فرودگاه جده گرفتند یا نه در اختیار خودتان بود.
امیری: طبق روالی که برای همه کاروان ها جاری هست بعد از انگشت نگاری و مراحل عکسبرداری در فرودگاه جده در داخل اتوبوسی که ما را از جده به مدینه منتقل می کرد مدیر کاروان تمام پاسپورتهای زائرین را جمع آوری کرد و تحویل گرفت.
مجری: در همین زمینه گفتگویی کردیم با یکی از همسفران جناب آقای امیری در جریان سفر حج شاید هم خاطره انگیز باشد برای آقای امیری.
محمد موسی زاده: همسفر آقای امیری بودم در سفر عمره سال 88 ما قبلا از اینکه به کشور عربستان اعزام شویم برای حج در داخل کاروان تقسیم بندی ها مشخص شده بود و من و آقای امیری در داخل یک اطاق بودیم از این به بعد زمینه آشنایی ما فراهم شد و از فرودگاه مهرآباد که به سمت فرودگاه جده حرکت کردیم با ایشان بیشتر تعامل داشتم و صحبت کردیم و تقریبا تا آخرین لحظه که تقریبا سه روز طول کشید در هتلی که در مدینه بودیم این همراهی ما ادامه پیدا کرد.
در بدو ورود به کشور عربستان زائران مصری در حال انگشت نگاری شدن بودند و این فرایند تقریبا دو تا سه ساعت ادامه پیدا کرد بعد از ا ین نوبت به کاروان ما رسید مراحل انگشت نگاری و عکس برداری به همان منوال ادامه پیدا کرد ولی این فرایند برای آقای امیری خیلی بیشتر نسبت به زائران دیگر ادامه پیدا کرد و یه جوری ایجاد شائبه و استرس را برای ایشان ایجاد کرد که شاید قضیه ای پشت طولانی شدن این فر ایند باشد.
تقریبا این فرایند دو سه برابر دیگر زائرین ادامه پیدا کرد و خیلی بیشتر بود نسبت به زائران دیگر و در اتوبوس که تا شهر مدینه حرکت می کردیم در این زمینه با هم صحبت کردیم و ظاهرا یک سری سوالات دیگه را از آقای امیری مطرح کردند که از هیچ کدام از زائران دیگر نپرسیده بودند و باعث شد که آقای امیری خیلی اضطراب داشته باشد در این مورد که چرا اینقدر نسبت به ایشان حساس بودند در کشور عربستان و تا سه روز بعد که وی از هتل خارج شد و دیگر برنگشت این اضطراب در چهره شان و رفتارشان مشخص و معلوم بود.
مجری: یکی از بحث هایی که رسانه های مختلف و خود آمریکایی ها مطرح کردند این بود که شما درخواست پناهندگی کردید یعنی شما آیا در آنجا به سفارت آمریکا مراجعه کردید اصلا می دانستید سفارت آمریکا کجا قرار دارد.
امیری: توضیحات من کاملا شفاف است حالا بحث پناهندگی من را که آمریکا دارد مطرح میکند پاسخ خواهم داد.
بحث اینکه من به سفارت آمریکا یا سفارت هر کشور دیگه ای در عربستان مراجعه کردم کاملا کذب است در واقع من فرآیند ربایشم در شهر مدینه و انتقالم را کاملا شفاف گفتم و درگذشته فیلم های مختلفی در این زمینه تهیه شده که ازجانب دولت جمهوری اسلامی ایران بعنوان یک مدرک منحصر به فرد ارائه شد و هر گونه بحث مراجعه به سفارت خانه و یا بخش کنسولی از کشورخارجی را شدید تکذیب می کنم.
مجری: خانم شما در یک مصاحبهای که انجام داد گفت من هم قراربود همراه شوهرم به حج بروم اما به خاطر مسائلی نتوانستم بروم چرا ایشان را نبردید.
امیری: هدف اصلی من در این زیارت همراه بودن با خانواده بود متاسفانه خانم بنده با توجه به مشکلاتی که در زانو داشتند امکان این مسافرت براشون میسر نبود و خیلی مشکل بود و من هم به نوعی منصرف شده بودم به این سفر برم منتهی خانم بنده خیلی اصرار کرد چون سفر زیارتی بود به هر حال شرایط جوری شکل گرفت که من تنها به این سفر رفتم.
حالا شاید تقدیر هم به این شکل بود منتهی علت اصلی که همسرم همراهم نیامد به خاطر درد زانو بود.
مجری:موضوع شما یک ماجرای پررمز و راز برای رسانه ها شده است واقعا شما خودتون فکر می کنید چه دلیلی داشت که آمریکا شما را برباید در بین این همه افراد مختلفی که از ایران می روند به حج و افراد مختلفی که تردد می کنند به خارج از کشور.
امیری: من در روزهای اولی که ربوده شدم و در خاک آمریکا بودم این سوال برای خودم مطرح بود من هم در این زمینه به دنبال جواب هایی می گشتم که چرا من چون من یک پژوهشگر ساده فیزیک بهداشت بودم.
مجری: یعنی چه کار می کردید.
امیری: بحث فیزیک بهداشت شاید در این وقت کم قابل توضیح دادن نباشد بحث فیزیک بهداشت بیشتر در ارتباط حفاظت از پرتوها هست و کاربردهایی هم که دارد بیشتر در بحث های بیمارستانی و تحقیقات دانشگاهی است.
من چون در دانشگاه مالک اشتر به تحقیقات فیزیک بهداشت مشغول بودم برداشتم در طی این 14 ماهی که در خاک آمریکا مورد سوال و جواب نیروهای امنیتی آمریکا قرار گرفتم این هست که من یک مقاله علمی برای یک کنفرانس بین المللی ارائه کردم.
مجری: آن همایش کجا بود.
امیری: کنفرانس بین المللی بود که در شیراز برگزار شد و از همه دنیا مقالاتی ارسال می شد و اطلاعات این مقالات روی سایت منتقل می شد و امکان دسترسی از هر کجای دنیا به این مقالات وجود داشت.
مجری: شما فکر می کنید دلیل ربوده شدن شما به خاطر نوشتن یک مقاله در این زمینه بود.
امیری: برداشتی که دارم این است که با توجه به نوع مقاله ای که من ارائه کردم این مقاله از طرف دانشگاه صنعتی مالک اشتر که وابسته به وزارت دفاع جمهوری اسلامی ایران هست دانشگاه هایی که وابسته به مراکز دفاعی هر کشوری است برای سازمان های اطلاعاتی طرف مقابل معمولا اهداف اطلاعاتی خوبی هستند و روی این زمینه معمولا می خواهند اطلاعات لازم را از طریق پژوهشگران و مقالاتی که در زمینه های مختلفی ارائه می کنند جمع آوری کنند.
یک برداشت دیگری که من دارم در این زمینه و مصداقش قابل رویت است این است که گروهک منافقین و سایر سازمان هایی که در ارتباط با دانشگاه مالک اشتر اطلاعاتی را جمع آوری می کردند این اطلاعات را برای سازمان اطلاعاتی آمریکا منتقل کردند و با توجه به حساسیتی که برروی اسم دانشگاه صنعتی مالک اشتر در نزد سازمان های آمریکایی است ممکن است این مسئله پیش امده باشد.
مجری: آن مقاله را خودتان در شیراز ارائه کردید.
امیری: در واقع به صورت یک پوستر بود ارائه حضوری نبود.
مجری: آیا در دورانی که در ایالات متحده بودید در مورد این مقاله هم با شما صحبت شد.
امیری: بله، با توجه به سئوالاتی که از من شد به این جواب رسیدم که ممکن است دولت آمریکا به هر حال به طور دقیق تر بتواند به این سوال جواب دهد و بهتر است از دولت آمریکا این سوال را بپرسید منتهی برداشتی که بنده با توجه به تجربیاتی که در طول این 14 ماه بازجویی در خاک آمریکا دارم برداشتم این است که از طریق آن مقاله و اسم من و نوع فعالیت من این ها علاقه مند شدند و احساس کردند فردی هستم که می توانم در مورد برنامه هسته ای ایران اطلاعات مهمی را به انها بدهم.
مجری: اطلاعات شما درباره برنامه هسته ای ایران چه بود که برای آنها بسیار مهم تلقی می شد.
امیری: این در واقع برداشتی بود که دولت آمریکا با توجه به اطلاعات غلطی که در مورد دانشگاه صنعتی مالک اشتر و فعالیت های پژوهشی این دانشگاه به آنها منتقل شده بود به این نتیجه غلط رسید حالا به هر حال ربایش اشتباه به زعم من.
مجری: شما تا به حال نطنز یا فوردو رفته اید.
امیری: نخیر، من در کنفرانسی که در بدو ورودم به فرودگاه امام خمینی (ره) خبرنگاری این سوال را از من مطرح کرد آنجا هم گفتم که اطلاعات من و آشنایی من با سایت های هسته ای ایران شاید از یک فرد عادی پایین تر باشد نوع کار من فیزیک بهداشت است در دانشگاه صنعتی مالک اشتر سابقه کاری من و نوع پروژه هایی که من انجام دادم کاملا مشخص است حتی این دانشگاه با دانشگاه سایر بخش ها و سازمان های غیر نظامی کاملا ارتباط و همکاری نزدیک دارد.
مجری: قبل از اینکه این ماجرا اتفاق بیافتد چون یک بحثی که الان رسانه ها منتشر کردند این است که شما یک کسی بودید که از 5 سال قبل جاسوسی می کردید برای ایالات متحده، اصلا قبل از این جریانات احساس می کردید که آیا تحت نظر هستید یا کسی از سرویس های خارجی مایل به ارتباط گرفتن با شماست.
امیری: با توجه به نوع کاری که من داشتم بحث فیزیک بهداشت و نوع پروژه هایی که من انجام می دادم پروژه هایی بود که ما حتی از دانشجویان عادی سایر دانشگاه ها دعوت می کردیم و پروژه هایی در حد کارشناسی ارشد و دکتری با ما همکاری می کردند و از امکانات و تجربیات دانشگاه صنعتی مالک اشتر برای کارهای تحقیقاتی خودشان استفاده می کردند.
حتی اگر خود دولت آمریکا مایل بود که اطلاعاتی در این زمینه از لحاظ علمی داشته باشد فکر کنم بهترین راه به جای ربایش بنده بود که یک درخواست از یکی از دانشگاه آمریکا برای دانشگاه صنعتی مالک اشتر ارائه کند ما قبول می کردیم که اطلاعات علمی خودمان را در اختیار پژوهشگران سایر مراکز علمی دنیا قرار دهیم.
مجری:اولین روزی که شما چشم باز کردید و دیدید درخاک آمریکا هستید آنها روی چه موضوعاتی کار کردند و پرسش و پاسخ ها روی چه محورهایی بود.
امیری: با توجه به برآورد اطلاعاتی غلطی که آنها از نوع فعالیت من و اطلاعاتی که داشتند اینها شروع کردند به یکسری سوالات نامرتبط با فعالیت های دانشگاه صنعتی مالک اشتر.
مجری: یعنی سوالات بیشتر در مورد دانشگاه صنعتی مالک اشتر بود.
امیری: عملا سوالاتی بود که اینها می خواستند با این سوالات مطرح کنند که فعالیت های هسته ای در دانشگاه صنعتی مالک اشتر دارد انجام می شود و اینها می خواستند من توضیحاتی در این باره به آنها بدهم که من با آنها گفتم دانشگاه صنعتی مالک اشتر کارهایی که انجام می دهد در قالب بحث های پرتویی و فیزیک بهداشت است و ارتباطی با برنامه هستهای صلح آمیز جمهوری اسلامی ایران ندارد و عملا سوالاتی که مطرح می شد با اهداف خاصی و جهت گیری های خاصی بود اینها می خواستند که برنامه صلح آمیز هستهای ایران را به بحث تسلیحات هستهای مرتبط کنند.
مجری: در سرویس های جاسوسی مرسوم است به ویژه در ایالات متحده آمریکا راستایی آزمایی می کنند اینکه یک فردی را بگیرند و او بگوید که من این اطلاعات را ندارم آنها که قبول نمی کنند، مثلا یکی از بحث هایی که مطرح است وصل کردن به دروغ سنج و بحث روانشناسی است که آیا روی شما هم این کار را کردند.
امیری: بله، در بدو ورودم به خاک آمریکا همزمان با طرح این سوال ها و شنیدن جواب های کاملا منفی از سوی من همانطور که همیشه مطرح کردم من اطلاعاتی در زمینه برنامه هستهای صلح آمیز ایران ندارم اینها این را قبول نمی کردند و این اشتباه خودشان در انتخاب من بود.
مجری: یعنی احساس می کردند شما می دانید و دارید کتمان می کنید.
امیری: بله این قضیه برای آنها مطرح بود و شما به نکته خوبی اشاره کردید آنها یک سری راستی آزمایی و سیستم های بررسی جواب ها را دارند که این سیستم هم برای من پیاده شد و از دستگاه هایی که دروغ سنج بود استفاده کردند که ابزارهایی هست به انگشتان دست وصل می کنند و یکسری سیم هایی به سر من وصل شد و اینها به یک لب تاپ وصل بود و اینها شروع کردند به پرسیدن سئوالات مختلف.
مجری: فارسی سوال می کردند.
امیری: بله یک مترجم آنجا بود که هم گفتگوهای ما را ترجمه می کرد.
مجری: ایرانی بود.
امیری: بله وی ایرانی بود که ترجمه می کرد و چون من هم از لحاظ روحی کاملا بهم ریخته بودم و از لحاظ زبان خیلی مسلط نبودم آن موقع هر چند الان هم خیلی مسلط نیستم و برای اینکه صحبت کنم و برای دستگاه های دروغ سنج هم اینها شگردشان این است که معمولا فرد را با زبان اصلی مادری خودش موردسوال و جواب قرار می دهند که برای من این قضیه اتفاق افتاد و به مدت یک هفته اینها من را به دستگاه دروغ سنج متصل کردند و شروع کردن به سوالات که احساس می کردند من دارم طفره می روم و دارای اطلاعاتی هستم که نمی خواهم به آنها بدهم و در نهایت متوجه شدند که این قضیه کاملا به هر حال مشخص است که من در این زمینه اطلاعاتی ندارم.
مجری: کی متوجه شدند.
امیری: بعد از بحث های دروغ سنج یکسری تیم های روانشناسی هم داشتند که با من مصاحبه می کردند تیم های مختلفی بودند که در برخی از این تیم ها دکترهای رواشناس ایرانی بودند که فارسی صحبت می کردند.
مجری: سن و سالشان چقدر بود.
امیری: مختلف بودند از شاید 40 و 50 سال بودند.
مجری: یعنی ایرانیانی بودند که آنجا بزرگ شده بودند یا فارسی را اصیل صحبت می کردند.
امیری: من یک موردش را که کنجکاو بودم و پرسیدم گفت بزرگ شده آمریکاست ظاهرا قبل از انقلاب همراه خانواده اش به آمریکا مهاجرت کرده بود. در نهایت بعد از اجرای مراحل دروغ سنجی و روانشناسی اینها مطمئن شدند که از جهت اطلاعاتی من فاقد اطلاعات هستم.
مجری: کی شما احساس کردید که آنها به این نتیجه رسیدند.
امیری: این در واقع بعد از آخرین جلسه روانشناسی که با من برگزار کردند این را به هر حال سمت و سوی صحبت هاشان و تغییر سناریوی که داشتند برای من مشخص کرد که اینها دیگر سوال های اضافی نمی پرسیدند و عملا به این نتیجه رسیدند که آن اطلاعاتی که به آنها منتقل شده و اینکه ربایش من از نظر اطلاعاتی به آنها کمک می کند کاملا منتفی است و عملا آن سناریوی اطلاعاتی که برای این قضیه طرح کرده بودند با شکست مواجه شد.
مجری: بعد از گذشت این مدت از شما چه خواستند.
امیری: بعد از سناریوی اطلاعاتی که مطرح کردند و با توجه به سیستم های راستی آزمایی که صحبت های من را مورد ارزیابی قرار دادند سناریوی دیگری که مطرح شد و برای من قابل تامل بود این بود که اینها آمدند یکسری اسناد و مدارکی را به همراه یک لب تاپ.
مجری: چرا می گید سناریو.
امیری: براتون توضیح می دهم که چرا اصطلاح سناریو به کار می برم چون این اسناد و مدارکی را که برای من آوردند از من خواستند که با یکی از خبرگزاری های آمریکایی مصاحبه ای انجام دهم و ادعا کنم که این اسناد
مجری: این اسناد چی بود.
امیری: در واقع این اسنادی که به من نشان دادند شامل یک سری پروسه هایی درباره تولید سلاح اتمی بود.
مجری: شما اصلا اطلاعی دارید از این شیوه.
امیری: به هر حال باتوجه به پروسه ای که آن مدارک و اسناد مشخص بود بحث تخصصی خاص خودش است عناوینی که در این اسناد ذکر شده بود مشخص بود که فرایندهای تولید سلاح های اتمی هست که خود کشور آمریکا سابقه استفاده و تولیدش را در کارنامه خودش دارد و عملا تهیه این اسناد توسط دولت آمریکا صورت گرفته.
مجری: می گفتند که شما بگویید که این اسناد را من آوردم به آمریکا.
امیری: بله، سناریویی که آنها مطرح می کردند و بر آن اصرار داشتند که شما باید با یکی از خبرگزاری های آمریکا مصاحبه کنید و بگویید که من به خواست خودم به کشور آمریکا پناهنده شدم و در حال انجام مراحل پناهندگی هستم مدارک را از کشور خودم خارج کردم و اصالت این اسناد جعلی را تایید کنم و مالکیت این اسناد را به جمهوری اسلامی ایران نسبت دهم.
مجری: در قبال چی.
امیری: بحثی که آنها مطرح کردند تطمیعی بود آنها گفتند از لحاظ مالی شمااگر یک مصاحبه ای با خبرگزاری آمریکا انجام دهید.
مجری: اصلا اسمی بردند.
امیری: در این مرحله عنوان کلی خبرگزاری آمریکایی بود حالا در مراحل بعدی دقیقا اشاره کردند که کدام خبرگزاری و چه مبغلی.
مجری: به طور مشخص چه چیزی.
امیری: بعنوان مثال بحثی که مطرح کردند مبلغ 10 میلیون دلار پیشنهاد داده بودند با خبرگزاری سی ان ان مصاحبه انجام دهم این پیشنهادی بود که آنها دادند حالا نمی دونم که آن را با خبرگزاری سی ان ان مطرح کرده بودند یا نه.
مجری: شبکه سی ان ان این را تکذیب کرده و گفته که اصلا ما چنین درخواستی را نکردیم.
امیری: فکر کنم آن سازمان اطلاعاتی آمریکا قبل از اینکه با شبکه سی ان ان بخواهد هماهنگ کند مجبور بود که نظر مثبت من را بگیرد و بعد وقتش رو تنظیم کند
منتهی آن مسئله که با من مطرح شد و به من گفتند این بود که ده میلیون دلار در قبال مصاحبه با سی ان ان به شما پرداخت خواهد شد.
مجری: اولین مرحله ای که شما به رسانه ها کشیده شدید و در حقیقت شبکه های رادیو و تلویزیونی این را در صدر خبرهاشون قرار دادند اون نواری بود که منتشر شد چطوری آن نوار را منتشر کردید.
امیری: اگه به من اجازه دهید این سناریوی مختلفی که دولت آمریکا برای من طراحی و پیاده کرده بود تکمیل کنم و ادامه آن به موضوع ویدیویی اولی که در ایران به طور رسمی منتشر شد اشاره کنم.
بعد از سناریوی سند سازی که آنها یک لب تاپ و اسنادی را به من پیشنهاد دادند که مسئولیتش را قبول کنم و مالکیت آن را به جمهوری اسلامی ایران نسبت دهم من این را باز رد کردم اینها برگشتند بعد از مرحله تطمیع گفتند اگر شمااین کار را انجام دهید ما مبلغ 10 میلیون دلار به شما پرداخت خواهیم کرد در بحث تطمیع به نتیجه نرسیدند و بحث تهدید را مطرح کردند گفتند که قادر هستیم و این توافق را با رژیم صهیونیستی داریم که اگر شما با ما همکاری لازم را انجام ندهید ما شما را به اسرائیل منتقل خواهیم کرد.
اینها برروی این تهدیدشان کاملا جدی بودند.
مجری: چرا مگر تفاوتی وجود دارد بین زندان رژیم صهیونیستی و آمریکا.
امیری: بحثی که مطرح بود این بود که دولت آمریکا در ارتباط با بحث ربایش نمی خواست مسئولیتی قبول کند چون یک ربایش صورت گرفته بود و اینها به هر حال با توجه به قوانین کشور خودشان این موضوع برای خودشان خیلی گران تمام می شد منتهی رژیم صهیونیستی با توجه به سابقه بدنامی که در ارتباط با بحث ربایش و ترورهایی مختلفی که در سطح دنیا دارد این قضیه برایش اصلا بار سیاسی ندارد و برایش مهم نیست.
صحبتی که با من شد و تهدیدی که صورت گرفت به این شکل بود که گفتند ما شما را به رژیم صهیونیستی تحویل می دهیم و در آنجا بدترین شکنجه ها روی شما صورت می گیرد و هیچ اثری از شما باقی نخواهدماند و ما می تونیم از قول شما خیلی از مطالب و موضوعات دلخواهمان را در رسانه ها مطرح کنیم و شما نیز وجود خارجی ندارید که بخواهید به این اتهامات و صحبت هایی که کردید پاسخ دهید.
در این مقطع زمانی اتفاق خوبی هم که در سطح بین المللی داشت اتفاق می افتاد اینکه دولت جمهوری اسلامی ایران با توجه به اعتمادی که به نیروهای خودش دارد موضوع ربایش من را به صورت بین المللی مطرح کرده بود.
مجری: شما از تحولاتی که اتفاق می افتاد مطلع شدید.
امیری: من بعدها به این موضوع پی بردم در آن لحظه برخوردها و رفتارهایی را که می دیدم متوجه شدم که این پیگیریها و فشارهای دولت ما برای پیگیری موضوع من موثر واقع شده بود اینها این موضوع را با من مطرح کردند منتهی از سوی دیگر خود کشور ما هم در این زمینه داشت پیگیری های بین المللی انجام می داد و یکسری اسناد و مدارک اولیه پیدا کرده بود که ثابت می کرد دولت ایالات متحده در بحث ربایش من شرکت داشته و حتی رسما به دبیرکل سازمان ملل متحد این موضوع را اعلام کرده بودند من در این فرصتی که پیش آمد واقعا باید تصمیم می گرفتم که یک سرنوشت نامعلومی را انتخاب کنم یا بیایم و با یک بازی زمانی و با استفاده از امکاناتی که می شود از ا ین شرایط نامطلوب به نفع خودم استفاده کنم.
مجری: یعنی شما احساس می کردید بعد از اینکه دیدید آنها متوجه شدند که شما اطلاعات ندارید فشار روی شما کاهش یافت.
امیری: از بحث اطلاعاتی اینها به نتیجه لازم نرسیدند و من متوجه شدم حضور من بیشتر بحث تبلیغاتی برای آنها خواهد داشت که همانطور که اشاره کردم سناریوی سند سازی یکی از استفاده هایی بود که آنها می خواستند از من بکنند منتهی موفق به این کار نشدند و من با توجه به این اتفاقاتی که افتاده بود متوجه شدم می تونم با اینها یک بازی
اعتماد سازی راه بیندازم که با تعریف یک سری خطوط قرمز برای اینها به نوعی آنها را امیدوار کنم که در آینده ممکن است با آنها همکاری کنم.
این امید به همکاری در سازمان اطلاعاتی آمریکا این امکان را به من داد که از اون حالت محبوس بودن در یک پایگاه نظامی که امکان هیچ گونه ارتباط و هیچ گونه تماس با خارج وجود نداشت به یک حالتی که در حصر خانگی و حداقل امکان محدود بهره برداری و اطلاع از اخباری که در سطح دنیا مطرح بود با خبر بشوم من با این دید و این فکر یک خط قرمزی را برای سازمان اطلاعاتی آمریکا مطرح کردم و گفتم که من با توجه به اتفاقاتی که افتاده یک خط قرمز برای شما تعریف خواهم کرد و امیدوارم با توجه به این انعطافی که برای شما انجام می دهم امکانات لازم را به من بدهید.
مجری: خط قرمزها چی بود.
امیری: خط قرمزی که تعریف کردم چون می دونستم اینها استفاده تبلیغاتی برایشان مد نظر است گفتم که من فعلا هیچ گونه مصاحبه ای علیه کشورم انجام نمی دهم این کلمه فعلا هم برای این بود که آنها امیدوار باشند که با گذشت زمان با توجه به آزادی هایی که به من می دهند و اعتمادسازی که ایجاد می کنند من را جذب محیط آمریکا کنند با وعدهایی که معمولا سازمان های اطلاعاتی که به کیس های مختلف خود می دهند.
مجری: به صورت مشخص چه وعده به شما دادند.
امیری: به هر حال این وعده 10 میلیون دلار که به صورت شفاف داده بودند و علاوه بر آن این حداقل امتیازی که برای من داشت از اون حالت حبس کاملا در شرایط خیلی بد نظامی به یک حبس خانگی تبدیل می شد و امکان شاید پیدا کردن یک روزنه به هر حال وسیله ارتباطی برای من بیشتر می شد.
این خط قرمز را من تعریف کردم و در مقابل آنها هم گفتند که یک خط قرمز برای شما تعریف می کنیم و این هستش که شما درباره ربایش خودتان با هیچ کس صحبت نکنید و این مسئله را مطرح نکنید با توجه به این توافقاتی که صورت گرفت و امیدی که سازمان اطلاعاتی آمریکا درباره همکاری تبلیغاتی و رسانه ای من با این سازمان در آینده داشت.
مجری: چه امکاناتی در اختیار شما قرار گرفت.
امیری: بعد از آن مرحله آنها سیستم های راستی آزمایی خودشان را اجرا کردند و از دستگاه های دروغ سنج استفاده کردن و بحث های روانشناسی را دوباره برقرار کردند بحث امید به همکاری در من وجود دارد یا نه که حالا با خواست خدا یا ضعف سیستم های اطلاعاتی آنها من این مرحله را طی کردم و اینها موافقت کردند من را از آن سایت نظامی به یک محلی انتقال دهند.
مجری: در کجا در کدام ایالت.
امیری: چون ربوده شده بودم و با توجه جابجایی هایی که بعدها صورت گرفت و فاصله زمانی که بین جابجایی ها بود من متوجه شدم احتمالا نه به طور یقین مرحله اول که وارد شدم شاید در اطراف واشنگتن و یا اطراف پنتاگون این سایت وجودداشت منتهی بعد از این توافقی که به صورت صوری صورت گرفت و بعد از مسئله راستی آزمایی آنها به این نتیجه رسیدند که شاید امیدی هست که در آینده من با آنها همکاری رسانه ای داشته باشم اینها راضی شدند که از آن حالت حبس در سایت نظامی من را به حبس خانگی تبدیل کنند و توضیحات خیلی زیاد است که در نهایت من دنبال این بودم که بببینم از چه راهی امکان دارد با کشور یا به هر حال با خانواده یا سایر دوستانی که امکانش هست و امکان تماس وجوددارد من شرایط خودم را اطلاع بدهم و درخواست کمک کنم.
مجری: یعنی در واقع سیستم اطلاعاتی ایران با شما تماس گرفت یا شما با آنها.
امیری: من توضیحاتم را کامل می کنم این پروسه شش ماهه بود به هر حال من جوری رفتار می کردم که اینها فکر میکردند من یک برنامه ریزی بلند مدت برای حضور در آمریکا دارم حتی اینها من را به صورت صوری در یک دانشگاه ثبت نام کردند.
مجری: کدوم دانشگاه.
امیری: دانشگاه نوا در ایالت ویرجینیا.
مجری: ظاهرا همان زمانی که این بحث مطرح شد و در یکی از ویدیوی شما مطرح شد که من در حال درس خوندن هستم رفتند و اسم شما در هیچ یک از دانشگاه ها نبود.
امیری: یک چیز صوری بود و اینها سناریوی پناهندگی من را داشتند اجرا می کردند یعنی همزمان با این بحث هایی که من مطرح کردم و دولت جمهوری اسلامی ایران داشت قضیه را از کانال های بین المللی پیگیری می کرد و اینها فشار سیاسی قضیه من را احساس کردند و به نوعی می شود گفت بعد از سناریوی تبلیغاتی که مد نظرشون بود که موقتا این را کنار گذاشته بودند روی بحث سناریوی پناهندگی من کار کردندو حتی اسناد و مدارک را به من دادند که بدون درخواست من بدون تکمیل فرم های مرسوم در واقع اداری کشور آمریکا حتی اینها یک گواهی نامه رانندگی به من دادند.
مجری: مگر شما ماشین داشتید.
امیری: من نداشتم منتهی چون در داخل کشور آمریکا کسانی که انجا هستند گواهی نامه کشور آمریکا یک ای دی اینترنشنال برای خودشان مطرح هست و یک مدرکی است که ثابت می کند این فرد در داخل کشور آمریکا هست و داره زندگی عادی خودش را ادامه می دهد.
مجری: و مدارک دیگر چی بود.
امیری: یک شماره ملی بود که خود آمریکایی ها معمولا باید داشته باشند اینها برای من بدون اینکه درخواستی داشته باشم برای من صادر کردند.
مجری: به اسم واقعی شما.
امیری: بله، این مدارک به اسم واقعی من بود و هدفشان این بودکه آنها می خواستند سناریوی پناهندگی من را کاملا طبیعی جلوه دهند و بگویند این شخصی بود که آمده اینجا پناهنده شده و مدارکی هم که در اختیارش هست موید این قضیه است که وی از طریق فرایندهای پناهندگی موفق شده این مدارک را به دست بیاورد در صورتی که بدون هیچ گونه درخواست من این مدارک را تهیه کردند و با توجه به اینکه دولت آمریکا صادر کننده این مدارک است هر لحظه برایش این امکان وجود دارد بدون درخواست فرد هم این مدارک را تهیه کند و در اختیارش قرار دهد.
در این پروسه شش ماهه که گفتم همزمان سازمان های اطلاعاتی کشور ما هم وارد یک جنگ اطلاعاتی خیلی سنگین با کشور آمریکا شده بودند.
مجری: شما از کجا می دونید.
امیری: بعدها که ارتباط برقرار شد من متوجه شدم که این پروسه جنگ اطلاعاتی خیلی وقته که شروع شده و اینها دنبال روزنه هایی بودند که با توجه به اسنادی که پیدا کرده بودند که کشور آمریکا در بحث ربایش من دخیل است اینها منابع اطلاعاتی خودشون را روی کشور آمریکا متمرکز کردند و به خواست خدا من حالا شاید مجاز نباشم نحوه ای را که آنها موفق شدند با من تماس بگیرند مطرح کنم.
مجری: چرا؟
امیری: به هر حال شگردهای اطلاعاتی هر سازمان برای خودش است.
مجری: شما می دانید؟
امیری: من به این قضیه اشراف کامل ندارم چون یک زنجیره اطلاعاتی خیلی پیچیده ای بود که من مثل یک حلقه در این زنجیره بودم و خوشبختانه چیزی که من متوجه شدم چیزی که به نفع من تمام شد سازمان های اطلاعاتی کشور جمهوری اسلامی ایران.
مجری: چطور یقین حاصل کردید که اینها بچه های اطلاعاتی جمهوری اسلامی ایران هستند.
امیری: چون شگردهایی که استفاده شد و کدهای رمزی که استفاده شد و مسائلی که هست حتی من مجاز نباشم در اون بحث محدودی که اطلاع دارم اینجا مطرح کنم چون یک روش های ابتکاری شاید باشد که به منافع ملی ما لطمه خواهد زد.
این را من موکول می کنم به مسئولین اطلاعاتی کشور اگر مجاز باشند و مایل باشند خود مطرح خواهند کرد.
مجری: اولین ویدئو چگونه ارتباط برقرار شد با سیستم اطلاعاتی ایران شما چگونه یقین حاصل کردید.
امیری: در واقع سازمان اطلاعات کشور ما موفق شد که با من تماس برقرار کند و امکانات لازم برای تهیه اون فیلم اول را ایجاد کردند و آن فیلم اول تهیه شد و من ان زمان در شهر توسان بودم در ایالت اریزونای کشور آمریکا.
مجری: یعنی شما از ایالات ویرجینا رفتید ایالات آریزونا.
امیری: بله، حالا فرایندهایی که در این پروسه شش ماهه اتفاق افتاد در این فرصت محدود شاید از حوصله بینندگان خارج باشد منتهی در نهایت من زمانی که در شهر توسان ایالت اریزونا بودم در واقع سازمان اطلاعات کشورمان موفق شد که با من تماس بگیرد و امکانات لازم را برای تهیه آن ویدیویی که در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران منتشر شد در اختیار من قرار بدهند.
بعد از تهیه این ویدیو و رسیدنش به دست نیروهای اطلاعاتی دولت آمریکا متوجه شد که این ضربه اطلاعاتی را از طرف کشور جمهوری اسلامی ایران خورده من ساعت 2 نصفه شب داخل آن محلی که بودم پلیس اف بی ای همراه سازمان اطلاعاتی آمریکا وارد شدند و بدون نشان دادن هیچ گونه مجوزی یا به هر حال توضیحی به من دستبند زدن و من را با صورت به کف اطاق خوابندند و از طرف آن فردی که لباس اف بی آی پوشیده بود اسلحه کمریش را مسلح کرد و روی سر من گذاشت و تهدید کرد و گفت که به هر حال شما علیه امنیت ملی کشور آمریکا با سازمان اطلاعاتی کشور متخاصم تماس گرفتید و من را بدون هیچ توضیحی از شهر توسان به ایالات ویرجینیا منتقل کردند و از لحظه ای که من را منتقل کردند این هنوز زمانی بودکه فیلم اول منتشر نشده بود این فیلم تهیه شده بود و اینها متوجه شده بودند و اینها ترس این را داشتند که هر لحظه کشور ما این فیلم را منتشر کند و سند رسوایی اینها مطرح بشود.
اینها شروع کردند فشار روانی به من آوردن.
مجری: شما نمی ترسیدید در این موضوعات، برای ایالات متحده آمریکا خیلی دشوار نیست کسی را بکشد و از بین ببرد.
امیری: خوشبختانه اتفاقی که افتاد یک سری اسناد و مدارک در طی ارتباطی که با سازمان اطلاعاتی کشورمان با من برقرار کرده بود توانستم منتقل کنم کشور ما مدارک متقنی داشت که من در داخل خاک کشور آمریکا هستم و به هر حال هر اتفاقی که می افتاد با توجه به فیلمی که تهیه شده بود توسط من اینها باید پاسخگو بودند و من این را کاملا درک کردم که سازمان اطلاعاتی آمریکا تحت فشار تهیه فیلم اول است و با توجه به ترسی که از انتشار این فیلم دارد به من نیاز دارد که یک فیلم دومی تهیه شود که بتونه فیلم اول را خنثی کند.
مجری: جریان آن فیلم دوم چه بود چون خیلی استودیویی حرفه ای و شما هم مثل اینکه یک متن را که جلوتون گذاشته بودند می خوندید.
امیری: بعد از انتقال من از شهر توسان به ایالت ویرجنیا آنها دنبال تهیه فیلم دوم بودند و سناریوی مختلفی را هم مطرح می کردند که من براساس آن این فیلم دوم را تهیه کنم یکی از سناریوها این بود که من بیام با این بیان که دولت جمهوری اسلامی ایران خانواده من را گروگان گرفته و تحت فشار روانی این قضیه هستم من مجبور شدم فیلم اول را تهیه کنم و برای کشور جمهوری اسلامی ارسال کنم و اینها روی این قضیه خیلی تاکید داشتند و ابراز می کردند که شما اگر این قضیه را مطرح کنید ما حمایت خواهیم کرد به هر حال یک کمپین رسانه ای راه خواهیم انداخت و از شما حمایت خواهیم کرد و به نوعی کشور جمهوری اسلامی ایران را علاوه بر اینکه نوار اول را خنثی خواهیم کرد در واقع بار حقوقی و حقوق بشری به این قضیه خواهیم داد و فشار را چندین برابر خواهیم کرد.
مجری: شما اصلا تا آن زمان با خانوادتون ارتباط گرفته بودید تماس تلفنی داشتید.
امیری: قضیه که اتفاق افتاد یک فرایندی ارتباطی بود بین سازمان های اطلاعاتی و بنده که تا در ان لحظه تماسی برقرار نشده بود.
مجری: چون یک ارتباط ویدئو کنفرانسی از طریق اینترنت است که این ظاهرا بعد از همان موضوعی که شما را تحت فشار قرار دادند که به خاطر خانواده تحت فشار هستید در واقع از طرف جمهوری اسلامی تدارک برای شما دیده بودند و ماجرا چی شد و بعد از ویدئو دوم چه اتفاقی افتاد.
امیری: اینها این سناریو را مطرح کردند که من درفیلم دومی که اینها مد نظرشون بود تهیه بشود من مطرح کنم که خانوده ام تحت فشار هستند که من زیر بار این قضیه نرفتم چون واقعا هیچ فشاری وجود نداشت.
مجری: چگونه یقین داشتید که خانواده شما زیر فشار نیست وقتی که شما دسترسی به هیچ جا ندارید و آنها می آیند این را می گویند چرا باور نمی کردید.
امیری: من تماس خاصی با سازمان اطلاعاتی کشور داشتم و از سلامتی خانواده آن لحظه مطمئن بودم و بعدها چند وقت بعد وقتی که سازمان اطلاعاتی کشور متوجه شد که این فشار روی من قرار دارد و ممکن است از بعد روانی یک مشکلی ایجاد کندبرای من باز با لطف خداوند و تلاش سازمان اطلاعاتی کشورمان من موفق شدم یک تماس تصویری کوتاه با خانمم داشته باشم که بینندگان عزیز مشاهده کردند من اطمینان کامل داشتم به نظام جمهوری اسلامی ایران و باتوجه به اینکه نظام به من اطمینان داشت که من پناهنده نشده ام و موضوع ربایش من را به شدت دنبال می کرد و این یک اعتماد دو طرفه بود که هر لحظه در واقعه برای من قوتش بیشتر می شد.
ادامه بحث فیلم دوم را داشته باشم اینها موضوع دیگری را که مطرح کردند گفتند که شما به دروغ اعتراف کنید که مامور سازمان اطلاعاتی کشور جمهوری اسلامی ایران هستید و این اتفاقاتی که در طی این مدت گذشته یک سناریویی بودکه از طرف سازمان اطلاعاتی ایران بود.
مجری: بسیاری از رسانه ها این موضوع را دامن زدند که شما نیروی اطلاعاتی ایران بودید و برای نفوذ در سازمان سیا در واقع شما این ریسک را پذیرفتید واقعا این جور بود.
امیری: توضیحات من کاملا شفاف هست که این سناریویی بود که از طرف دولت آمریکا مطرح شد به من پیشنهاد دادند که اعتراف کنید که مامور اطلاعاتی دستگاه های اطلاعاتی ایران هستید.
مجری: که چی بشه؟
امیری: به من اینجوری توضیح دادن. من اطلاعی از این قضیه ندارم و شاید دوستان اطلاعاتی مطلع باشند به من گفتند که اگر شما اعتراف کنید که مامور اطلاعاتی ایران هستید بعنوان یک جاسوس در یک کشور دیگر دستگیر شدید ما می توانیم شما را با سه جاسوسی که در مرزهای عراق با ایران دستگیر شدند مبادله کنیم و این یک روال عادی بین دستگاه های اطلاعاتی دنیا هست و هیچ مشکلی برای شما ایجاد نخواهد شد.
مجری: یعنی به طور مشخص این سه تبعه آمریکا که سال گذشته به صورت غیر مجاز وارد خاک جمهوری اسلامی ایران شدند با شما عوض شوند.
امیری: بله، اینها از اصطلاح جاسوس استفاده کردند و گفتند تبادل جاسوس ها بین کشورها مرسوم هست.
مجری: یعنی اینها پذیرفتند که این سه نفر جاسوس هستند.
امیری: مطلبی که آنها مطرح کردند و اصطلاحاتی که به کار بردند موید همین قضیه هست و گفتند که یک روال عادی است و باید شما قبول کنی و بدون هیچ مشکلی ما شما را از خاک آمریکا به یک کشور ثالث منتقل کنیم از آن طریق بحث مبادله را پیش ببریم که با توجه به واقعیتی که احساس کردم یک نیرنگ و شیطنتی از طرف سازمان اطلاعاتی آمریکا مطرح است.
مجری: چهارمین ویدیو چه جوری شد ظاهرا در ماجرای شما جنگ ویدئو ها بود.
امیری: فکر کنم داستان ویدئو دوم به پایان نرسیده.
مجری: من فکر کنم اگه اینجوری صحبت کنیم باید برنامه گفتگوی ویژه ما 14 ماه طول بکشد.
امیری: من خیلی مختصر از روی این قضیه رد می شوم اینها به هر حال چون دستشان خالی بود و هر لحظه احتمال می دادند که دولت جمهوری اسلامی ایران ویدئو اول را منتشر کند در موضع ضعف قرار گرفتن و من یکسری متنی را آماده کردم و گفتم که براساس این متن حاضر هستم مصاحبه دوم را انجام دهم تو این متن من اعلام کردم و واقعیتی را گفتم که یک پژوهشگر ساده فیزیک بهداشت هستم علیه کشورم اقدامی انجام نداده ام و برای خانواده ام دلم تنگ شده و مسائلی را که واقعا شامل حال من می شد منتهی خود دولت آمریکا یکسری جملاتی را به این متن اضافه کرد.
مجری: چی اضافه کرد.
امیری: بحثی که من اینجا آزاد هستم و برای ادامه تحصیل به این کشور آمده ام و جالب این بود که متن اولی یک متن انگلیسی بود که بعد از ضبط این نوار اینها به این نتیجه رسیدند که با توجه به نوع بیان من و حالت صورت من و حالت فیلم برداری .
مجری: یعنی روی متن می خوانی البته صورت شما که بالا بود.
امیری: ال سی دی بود که دوستانی که حرفه ای هستند و شاید شما بهتر بدونید که ال سی دی بود که مطالب روی آن نوشته می شد و من از روی متن می خوندم که اول متن انگلیسی بود که اینها دیدند اصلا نتیجه مطلوب ندارد از نظر بعد تبلیغی و اینها مجبور شدند یک متن فارسی از این متن انگلیسی دقیقا تهیه کنند و کلمه به کلمه جالب بود برای من که حتی اینها با فرهنگ ایرانی اشنا نبودند که لااقل یک سری اصطلاحاتی را استفاده کنند که با فرهنگ مرسوم کشور ما تطابق داشته باشد آنها آمدند کلمه به کلمه حالا نمی دونم بر چه منطق و استدلالی این کار را کردند که برای من جالب بود که یک سازمان اطلاعاتی که ادعا می کند اشراف اطلاعاتی بر همه چیز دارد یک چیز ساده ای که از دید خیلی از دوستان قابل فهم باشد نتونست این را درک کند و کلمه به کلمه این متن انگلیسی را ترجمه کرد و آماده انتشار قرار داد باز هم جرات انتشار این ویدئو را نداشت چون متنی که تهیه شده بود عملا فاقد آن کارایی لازم برای پاسخگویی به نوار اول بودش.
مجری: بعد چه اتفاقی افتاد.
امیری: خوشبختانه کشور ما به سرعت فیلم اول را منتشر کرد و اینها وارد یک شوک اطلاعاتی خیلی بدی شدن و یک ضربه خیلی بدی از این قضیه خوردند و مجبور شدند ویدئوی دومی که با آن حالت تصنعی و غیر واقعی تهیه شده بود روی یوتیوپ قرار دهند و اینقدر این فیلم برای آنها ضعیف بود که حتی مسئولیت انتشار این فیلم را قبول نکردند در صورتی که کشور ما به طور رسمی از طریق صدا وسیما این قضیه را منتشر کرد و به عنوان یک سند رسمی و با اصالت این قضیه را مطرح کرد و مسئولیت این ویدئو رو قبول کرد منتهی دولت آمریکا حتی حاضر نشد.
مجری: آنها تا آخرین لحظه تا آنجا که خاطرم هست و شنیدم حالا تا چه حد درست باشد من نمی دونم شنیدم حتی تا روز سه شنبه یا چهارشنبه هفته گذشته حتی حافظ منافعشان در ایران هم نمی دانست و تایید نکردند که شما در آمریکا هستید و علیرغم اینکه این اطلاعات منتشر شد و در گفتگوها با مقامات مختلف هیچ کدام تایید نکرده بودند که شما در آمریکا هستید.
مجری: خوب آن ویدئوهای بعدی چی.
امیری: در واقع بعد از انتشار ویدئوی دوم عملا اینها به این نتیجه رسیدند که بازنده این بازی هستند و ازطرفی برای من شرایط نامعلوم بود و اینها از حالت تصمیم گیری منطقی خارج شده بودند و من این ترس را داشتم که اینها یک اقدامی را انجام دهند و بخواهند من را از بین ببرند چون حالتشان واقعا غیر عادی بود با صحبت هایی که می کردند مشخص بود که کنترل اوضاع از دستشان خارج شده است.
من در شهر استرلینک در ایالت ویرجینیا محلی که من را نگهداری می کردند موفق شدم از دستشان فرار کنم در روز دوشنبه 24 خرداد ماه 1389.
مجری: چه جوری؟. باور این نکته دشوار است.
امیری: من در این حد خدمتتون بگم با توجه به وقت محدودی که هستش من در این حد بگم که 24 ساعت سازمان اطلاعاتی آمریکا دنبال من می گشت و این قضیه کاملا مستند و قابل اثبات است و حتی خودشان هم باورشان نمی شد که این اتفاق افتاده اقداماتی که کرده بودند سریع دفتر حافظ منافع کشورمان در واشنگتن را تحت نظر گرفته بودند و خوشبختانه من توانستم به یک کافی نت مراجعه کنم و ویدئوی سوم را که عملا تیر خلاص را به پیکیره پوشالی این سازمان اطلاعاتی بود وارد کنم و اینها من را 24 ساعت بعد پیدا کردند و اینها می خواستند با اون حالت عصبانیت و خارج از کنترلی که پیدا کرده بودند من را به اف بی آی تحویل دهند داشتن این پروسه را انجام می دادند که من مطرح کردم و گفتم ویدئوی سومی هم تهیه شده برای کشور ارسال شده و هر لحظه امکان انتشار آن وجود دارد.
بحث ویدئوی سوم را بهشان گفتم و به هر حال بعد از این اتفاقی که رخ داد اینها به ا ین نتیجه رسیدند که آن چیزی را که به من منتقل کردند ما این قضیه را می خواهیم پرونده اش را ببندیم و شما را می خواهیم به ایران برگردانیم که من همان لحظه گفتم با توجه به اینکه یک شهروند ایرانی هستم و تبعه کشور جمهوری اسلامی ایران هستم شما باید از لحاظ حقوقی من را به دفتر حافظ منافع کشور جمهوری اسلامی ایران در واشنگتن تحویل بدید که اینها مخالفت کردند.
مجری: اصلا شما آدرس دفتر حافظ منافع را بلد بودید که بخواهید بیایید.
امیری: بله، چون در واقع اینها یک سری روزنامه های چاپ آمریکا را که برای ایرانیان ساکن آمریکا بود در اختیار من قرار می دادند.
مجری: یعنی به زبان فارسی یا انگلیسی.
امیری: بله به زبان فارسی بود، آن دوستانی که آنجا زندگی می کنند به صورت هفتگی بعنوان مثال مجله ایرانیان و مجلات دیگر که منتشر می شود توی آن آدرس دفتر حافظ منافع هست.
مجری: از ویرجینا چطور امدین واشنگتن.
امیری: ایالت ویرجینا و شهر واشنگتن و ایالت مریلند محل هایی هستند که کاملا به هم نزدیک هستند در حدود 20 دقیقه تا نیم ساعت با هم فاصله دارند که شما می توانید از یک ایالت به یک ایالت دیگه و واشنگتن بروید.
مجری: بعد خودتان آمدید در روز آخر به دفتر یا نه.
امیری: یک ماه بعد از این داستان اتفاق افتاد یعنی آن روزی که من را دستگیر کردند اینها آمدند و گفتند که ما می خواهیم شما را برگردانیم و ویدئوی چهارمی که منتشر شد روی یوتیوپ قرار گرفت یک لپ تاب به من دادند و گفتند که این جمله را مطرح کن که حال من خوب است و به زودی به کشور بر می گردم با این استدلال که اگر این را منتشر کنیم دولت جمهوری اسلامی ایران فیلم فرار من را منتشر نخواهد کرد و منتظر خواهد ماند که من به کشور برگردم و همان روز هم به من گفتند که ما داریم پروسه های برگشت شما را انجام می دهیم و در اولین فرصت ما شما را از خاک آمریکا خارج می کنیم.
این پروسه یک ماه طول کشید و برداشت شخصی من این است که یک پروسه خروج از کشور آمریکا به هر حال یک چیز ساده ای برای دولت آمریکا هست اینها بهانه های مختلف می آوردند که بعنوان مثال ما داریم تلاش می کنیم از طرف کشورهای مختلف شما را به کشورتان برگردانیم منتهی بعضی از کشورها با توجه به تبعات سیاسی و آن تبلیغات رسانه ای که روی شما وجود دارد دچار یک سری تعلل می شوند و نمی خواهند خودشان را درگیر این مسئله کنند و در نهایت جالب این بود که اینها هر روز با من یک جلسه مفصلی داشتند و این صحبت را مطرح می کردند که شما برنگردید و بمانید در هر کشور اروپایی که مایل هستید.
مجری: یعنی شما آزاد بودید.
امیری: نه نخیر. من از بدو ورودم به خاک آمریکا تا زمانی که در واقع به دفتر حافظ منافع کشور جمهوری اسلامی ایران رفتم کاملا تحت نظارت و کنترل نیروهای امنیتی آمریکا بودم و هیچ وقت آزاد نبودم این نکته ای بود که من اینجا تاکید می کنم و مدارک و مستنداتی دارم که می توانم این قضیه را اثبات کنم.
مجری: چه مدارکی دارید.
امیری: در واقع یکسری شماره های ماشین هایی که نیروهای امنیتی امریکا من را با آن جابجا می کردند.
مجری: یعنی شما یادداشت می کردید.
امیری: من موفق شدم که دو تا از شماره های ماشین ها را یادداشت کنم حالا اگر واقعا این افرادی که من را تحت بازداشت قرار دادند به هر حال جزء سازمان های اطلاعاتی امریکا نیستند خوب این را باید دولت آمریکا بررسی کند که این افراد چه کسانی بودند چون برای وجهه آمریکا خیلی زشت است که در داخل دولت آمریکا یک دولت دیگر وجود دارد که یکسری کارهایی را انجام می دهد که باعث بدنامی بیشتر دولت آمریکا می شود و اگر هم چیزی که من برداشتم است اگر اینها سازمان های اطلاعاتی امریکا هستند خوب یک سند محکمی هست که ادعای دولت آمریکا که مدعی بود من آزاد هستم البته این اواخر اعلام کرد.
مجری: بله خانم کلینتون اعلام کرد.
امیری: اعلام کردند که من آزاد هستم نمی دونم بحث آزادی را اونها چطور مطرح می کنند شاید منظورشان از آزادی زنده بودن من بود.
مجری: خوب می گویند شما آزادی همانطور که آمدی دفتر حافظ منافع ایران.
امیری: در واقع سیر اتفاقی را که منجر به این قضیه شد شفاف توضیح دادم.
مجری: شما خودتون امدید دفتر حافظ منافع؟
امیری: نخیر، در واقع بعد از یک ماه از تاریخ دستگیری من اینها آخرین قراری که داشتند قرار بود از طریق یک کشور اروپایی من را به ایران منتقل کنند به من اعلام کردند که اون کشور اروپایی حاضر نشده که این کار را انجام دهد و می خواهد یک مصاحبه ای با شما در سفارتخانه اش در شهر واشنگتن داشته باشد که من با حالت عصبانی گفتم که من نیازی به این مصاحبه نمی بینم.
مجری: خیلی از منابع رسانه ای گفتند انگلیس بود.
امیری: بله، کشور انگلستان بود در ابتدا ظاهرا موافقت کرده بود که بدون هیچ پیش شرطی امکان انتقال من را به کشورم آماده کند منتهی ظاهرا چند ساعت قبل از پرواز دولت انگلیس با دولت آمریکا تماس گرفت و گفت که وی باید یک مصاحبه با سفارت ما در شهر واشنگتن داشته باشد و یکسری سوالات را جواب بدهد.
مجری: یعنی مصاحبه رسانه ای.
امیری: نه سوالاتی که خود سفارت انگلیس مطرح کرده و من باید پاسخگو باشم که من شدیدا اعتراض کردم و بهشون گفتم که یک ماه است که اعلام می کنم که من را به دفتر حافظ منافع کشور جمهوری اسلامی ایران تحویل بدهید و من لزومی به رفتن به سفارت انگلستان برای برگشت به کشور خودم نمی بینم چون به هر حال دفتر حافظ منافع کشورما وجود دارد و من یک ایرانی هستم و هیچ گونه تابعیت کشور آمریکا را ندارم.
مجری: وقتی که وارد دفتر حافظ منافع جمهوری اسلامی شدید چه اتفاقی افتاد.
امیری: بحث ورود شاید مناسب نباشد بحث تحویل دهی.
مجری: چه کسی شما را تحویل داد.
امیری: این موضوعی که من مطرح می کنم به این شکل بود که اینها یک تاکسی برای من آماده کردند و این تاکسی را درواقع اسکورت کردند از آن محلی که در یکی از هتل های مورد استفاده سازمان اطلاعاتی آمریکا بود از شهر هرندن در شهر ویرجینیا این تاکسی به سمت دفتر حافظ منافع حرکت کرد و اینها این تاکسی را اسکورت کردند که امکان هیچ گونه رفتن به جای دیگر نبود اون حالت کنترل خودشان را تا آخرین لحظه حفظ کردند حتی اینها به من یک موبایل داده بودند و گفته بودند که من اگر تا آخرین لحظه حتی اگر شما وارد دفتر حافظ منافع ایران شدید می تونید با ما تماس بگیرید اگر نظرتون عوض شد.
مجری: موبایل را با خود آوردید.
امیری: بله در اختیار سازمان اطلاعاتی کشور است. و چون همواره این پیشنهاد را به من کرده بودند اینها می گفتند که شما هر کشور اروپایی و یا هر کشوری که مایل هستید بروید ما خانواده شما را از ایران خارج می کنیم این تعهد را می دهیم شما هر کشور اروپایی با توجه به اینکه با کشور آمریکا با توجه به بحث ربایش خودتون مشکل دارید هر کشور اروپایی که شما می خواهید بحث زندگیتون رو می خواهید داشته باشید.
مجری: احساس شما چی بود وقتی که امدید دفتر حافظ منافع جمهوری اسلامی و وقتی پرچم جمهوری اسلامی را دیدید.
امیری: واقعا من احساس کردم وارد خاک وطنم شدم پرچم و عکس مقام معظم رهبری و حضرت امام خمینی (ره) یک قوت قلبی به من داد منتهی تا قبل از ورود به دفتر حافظ منافع این ترس را داشتم که اینها بخواهند به من شلیک کنند چون تا در دفتر حافظ منافع اینها من را دنبال کرده بودند و این قضیه خیلی قضیه پیچیده ای بود و برای انها شکست اطلاعاتی بدی محسوب می شد.
خوشبختانه و با لطف خدا برای من هیچ اتفاقی نیفتاد و موفق شدم وارد دفتر حافظ منافع کشورم شوم.
مجری: بعضی رسانه ها گفتند شما به خاطر همکاری هایی که کردید 5 میلیون دلار به حساب شما واریز شده است اما به خاطر تحریم نمی توانند این 5 میلیون دلار را در اختیار شما قرار بدهند.
امیری: من این خبر را از زبان شما شنیدم برای خودم جالب است اگر اینها پنج میلیون دلار به من پول داده اند چرا من اجازه خرج کردن و جابجا کردنش را نداشتم به هر حال اینها بازی های اطلاعاتی است که معمولا سازمان های اطلاعاتی بعد از شکست هایی که متحمل می شوند شروع می کنند به سند سازی که این بحث را به عنوان یک تهدید برای من مطرح کردند و گفتند که اگر شما به ایران برگردید ما سناریوهای مختلفی را برای شما مطرح می کنیم و حتی اسناد جعلی را کاملا ما می توانیم تهیه کنیم و بعنوان اسناد رسمی با توجه به اینکه کشورهای مختلفی با ما همکاری می کنند به مطبوعات دنیا بدهیم و عملا یک سند جعلی را بعنوان یک سندرسمی مطرح کنیم که شما بعنوان یک جاسوس و به عنوان کسی که با ما همکاری کرده در داخل کشور خود مورد بازجویی قرار بگیرید.
مجری: گفتند ظاهرا شما به خاطر اینکه در واقع بعد از مدتی دلتنگ شدید و به این دلیل حاضر به استمرار همکاری نشدید و گفتید من می خوام برگردم ایران.
امیری: خیلی جالب است اولش من این سناریو را گفتم که اینها بحث خانواده را به عنوان یک بحث احساسی می خواستند مطرح کنند حالا من سوالم به این شکل هستش، شاید سوال من جواب سوال شما را بدهد که اگر من واقعا می خواستم پناهنده شوم بحث سفر من به حج یک پروسه ای است که حداقل 2 ماه طول می کشید و چون من کارمند دولت هستم و باید مجوزهای رسمی ازسازمان های نظارتی مربوط بگیرم من 2 ماه فرصت داشتم که از کشور خارج بشوم و یک برنامه فوری نبود که من یک شبه بلیط بگیریم و از کشورخارج شوم در این مدت 2 ماه اگر من قصد سناریویی که آمریکایی ها مطرح کردند خنده دار هستش اگه من قصد پناهندگی داشتم خوب به هر حال در این مدت خانواده من هم مشکل خروج از کشور را نداشتند و خیلی از کشورها هستند که ویزا لازم ندارد و شما با خرید یک بلیط می توانید یک شبه خانواده خودتان را از کشور خارج کنید چطور هستش که من در این مدت 2 ماه خانواده خودم را از کشور خارج نکردم و بعد از رفتن به کشور آمریکا و به قول خودشون این همه زرق و برق و امکانات مالی که برای من ایجاد کردند من تازه دلتنگ خانواده شدم و به خاطر این قضیه به کشور بازگشتم این یک چیز متناقضی است که خودشان باید جواب دهند که به هر حال سوالی است که جوابش در خودش است.
مجری: به عنوان آخرین سوال ما حصل این ماجرا را چه می بینید.
امیری: لازم است که به یکی از سخنان حضرت امام خمینی (ره) اشاره کنم که ایشان گفته بودند آمریکایی ها یک طبل توخالی هستند شاید من قبل از اینکه این اتفاق برای من بیفتد برای من قابل فهم نبود که جمله امام به چه معنا و مفهومی هست و من در این مدت 14 ماهی که درگیر بحث های اطلاعاتی و فشارهای روانی سازمان اطلاعاتی آمریکا (سیا) بودم به این نتیجه رسیدم که در بحث جنگ اطلاعاتی که جنگ هوش ها هست نه جنگ تکنولوژی و ابزار کشور جمهوری اسلامی ایران بر سازمان اطلاعاتی آمریکا غلبه دارد و هموطنان عزیز ما این قضیه را با توجه به تناقض گویی ها آمریکا درک کردند و من در پایان می خواهم تشکر کوتاهی از سازمان هایی که در ارتباط با آزادی من تلاش کردند خدمت بینندگان داشته باشم من از وزارت امور خارجه، صداو سیما، وزارت دفاع، وزارت اطلاعات و به خصوص دستگاه اطلاعاتی وزارت دفاع که با یک مدیریت خیلی قوی قضیه من، ارتباط و انتقال من به کشور را مدیریت کردند کمال تشکر را دارم و از خدا شاکر هستم که در طول این 14 ماه به من این توفیق و استقامت را داد تا در برابر وعده ها و تهدیدهای مختلف دستگاه اطلاعاتی آمریکا بتوانم در واقع مقاومت کنم و با یک وجدان راحت با روی سفید به کشورم عزیزم برگردم.